تقویت حس شنوایی برا درک عمیقتر موسیقی

تمرین شنوایی، که شامل یادگیری تشخیص شهودی فواصل نتی، آکوردها، پیشرفتهای هارمونیک و حتی نتهای مطلق است، مهارتی ارزشمند برای بسیاری از موسیقی دانان محسوب می شود، با این حال تعداد کمی از افراد به آن توجه می کنند و آن را در تمرینات خود گنجاندهاند.
تمرین شنیداری چیست؟
توانایی شنیداری شما تا چه حد هست؟ حقیقت این است که داشتن گوش موسیقیایی قوی، فرآیند ساخت موسیقی را راحت تر و خلاقانه تر می سازد. مگر اینکه آموزش کلاسیک دیده باشید یا از ابتدا استعداد ویژهای در این زمینه داشته باشید، احتمالا گوش ما عادت به شنیدن دقیق صداها و تجزیه و تحلیل آنها ندارد. همه می دانند که یادگیری نواختن موسیقی یا حتی اگر علاقه مند به سینتی سایزر و سکوئنسر باشید، یادگیری برنامه ریزی موسیقی نیازمند صرف زمان و اشتیاق زیادی است. چیزی که بسیاری از مردم متوجه نمی شوند این است که ایجاد موسیقی تنها نیمی از داستان است. شما می توانید همانطور که برای ساخت موسیقی سرمایه گذاری می کنید، در توانایی شنیداری خود نیز سرمایه گذاری کنید. و اگر این کار را انجام دهید، مهارتهای جدیدی که به دست می آورید، به طرز چشمگیری برای شما نتیجه بخش خواهد بود.
این فرآیند را تمرین شنوایی می نامند. اگر موسیقی را برای سرگرمی می سازید، تمرین شنوایی می تواند به شما کمک کند تا درک بهتری از نحوه عملکرد و ساختار موسیقی پیدا نمایید. با گوش تمرین دیده، ترکیب آکوردها، بکینگ و وکالها برای شما واضح تر و قابل تشخیص تر خواهد شد. جزئیات و ارتباطهایی را خواهید شنید که قبلا از آنها بی خبر بودید. در ساده ترین حالت، توانایی دنبال کردن نت به نت موسیقی دیگران واقعا شگفت انگیز است، به ویژه زمانی که متوجه می شوید می توانید آن را خودتان اجرا کنید.

اگر حرفهای هستید، می توانید از تمرین شنوایی برای تقویت توانایی کسب در آمد خود بهره برداری کنید. برنامه نویسان موسیقی گاهی اوقات نوارها یا CDهایی از یک قطعه یا آلبوم دریافت می کنند و از آنها خواسته می شود که آن را برای یک اجرای زنده بازسازی کنند. در صورتی که دادههای سکوئنسر به شما داده نشود – و گاهی اوقات این دادهها وجود ندارند – تنها راه مقابله با این چالش، گوش تمرین دیده است. ریمیکس کنندهها هم می توانند از این مهارت برای افزایش درآمد خود استفاده کنند. وقتی تنها یک قطعه کامل و خط آواز به شما داده شود، تجزیه و تحلیل و بازسازی خلاقانه آن به مراتب آسانتر خواد بود. اما اگر نتوانید درک کنید که آهنگ چگونه ساخته شده، ممکن است ساعتها یا حتی روزها را صرف آزمون و خطا کنید. دیجیها نیز می توانند از تمرین شنوایی برای ترتیب دهی موثر تر ستهای خود استفاده کنند، و تغییرات کلیدی و حسهای کلی تر گروههای مختلف را بهتر درک کنند.
و البته، اگر درآمد شما از نواختن کاور در یک گروه موسیقی تامین می شود، تمرین شنوایی می تواند کار شما را بسیار راحت تر کند. دیگر نیازی نیست که هزینه زیادی برای خرید نتهای موسیقی بپردازید، و این موضوع قطعا مفید خواهد بود، زیرا بسیاری از موسیقیهای منتشر شده همیشه دقیق نیستند و سولوها و جزئیات ضبط شده دیگر معمولا در دسترس نیستند. با توجه به مزایای زیادی که تمرین شنوایی دارد، جای تعجب است که چرا توجه کمتری به آن می شود. بسیاری از افراد می کنند که کسانی که این تواناییها را دارند، به طور طبیعی با آن به دنیا آمدهاند که گوش جادویی ندارند، هرگز قادر به دستیابی به این مهارتها نخواهند بود.
در واقع، این باور اصلا درست نیست (اگر چه هنوز هم بحثهایی در این زمینه وجود دارد که در ادامه مقاله به آن پرداخته خواهد شد.) مانند یادگیری زبانها، حقیقت این است که آموزشها قبل از بلوغ مغز آسان تر است. با این حال حتی پس از دوران بلوغ، هنوز فرصتهای زیادی برای بهبود توانایی شنوایی وجود دارد.
یکی از مشکلات عملی در تمرین شنوایی این بود که تا مدتها برای این کار به کمک فرد دیگری نیاز داشتید. نواختن نتها و تلاش برای دنبال کردن آنها در حالی که انگشتتان روی کلیدها یا فرت برد قرار دارد، بی فایده بود. اما پیدا کردن یک معلم خوب هم دشوار است و هم گاهی پر هزینه. با این حال، کامپیوترها و CDها این موضوع را تغییر دادهاند و اکنون می توانید توانایی شنوایی خود را برای تشخیص دقیق تر نتها بدون نیاز به کمک انسانی توسعه دهید. در این مقاله، نگاهی سریع به برخی از بهترین محصولات موجود در این زمینه که به نظرمی رسد، انداختهام.
اما قبل از اینکه مستقیما به جنبههای عملی بپردازیم، بیایید نگاهی دقیق تر به معنای داشتن گوش تمرین دیده بیندازیم. دو مهارت کاملا متفاوت در این زمینه وجود دارد، و ممکن است در یکی خوب باشید در حالی که در دیگری کاملا ضعیف باشید. هر کدام به تنهایی مفید است، اما توانایی انجام هر دو، به طور کامل نحوه ساختن و گوش دادن به موسیقی را تغییر خواهد داد.
فاصله نسبی (Relative Pitch)
اولین ابزار در این زمینه، توانایی فاصله نسبی (Relative Pitch) است. این مهارت به شما این امکان را می دهد که یک قطعه موسیقی را دنبال کرده و به طور دقیق و آگاهانه ساختار آن را درک کنید. اولین گام در فاصله نسبی، توانایی شناسایی فاصله بین دو نت است. اگر بتوانید این کار را انجام دهید، قادر خواهید بود فواصل چهارم، پنجم، هفتم بزرگ یا اکتاو را که کسی می نوازد، شناسایی کرده و نام گذاری کنید. ممکن است این مهارت را کمی انتزاعی تصور نمایید – و شما کاملا درست فکر می کنید. در زمینههای عملی موسیقی، استفاده از شناسایی فواصل در موسیقی آن طور که باید متداول نیست، هر چند گاهی اوقات این مهارت به کار می آید. در واقع، این فقط نقطه شروع است، و اگر قبلا چنین چیزی را تمرین نکردهاید، هنوز هم چالش برانگیز خواهد بود.
بیشتر مردم می توانند فواصل پنجم و اکتاو را به راحتی تشخیص دهند. اما به تدریج که فواصل پیچیده تر می شوند، کار سخت تر خواهد شد. فواصل چهارم شبیه پنجمها هستند، با این تفاوت که کمی کمتر هماهنگ به نظر می رسند. فواصل ثانیه و هفتم به وضوح خارج از هماهنگی به گوش می رسند. فواصل سوم و ششم بزرگ و کوچک حتی گیج کننده تر می شوند، زیرا نه به اندازه کافی هماهنگ هستند که راحت شنیده شوند و نه به اندازه کافی خارج از هماهنگی که برای گوشهای غیر آموزش دیده واضح باشند. در مورد تمام این فواصل، بیشتر مردم متوجه می شوند که تنها راه تسلط بر آنها، تمرین مداوم است.

سطح بعدی در توانایی شنوایی، دنبال کردن یک ملودی است. شاید به نظر برسد که این تنها گسترش توانایی شناسایی فواصل است، اما در واقع فراتر از این موضوع می رود. موسیقی واقعی فقط مجموعهای تصادفی از نتها نیست، نتها همیشه به یک مقیاس خاص مرتبط هستند. بیشتر افراد با مقیاسهای ماژور و مینور آشنا هستند، اما علاوه بر آنها، مجموعهای دیگر از مقیاسهای رایج وجود دارد که در سبکهای مختلفی مانند بلوز، جاز و راک کاربرد زیادی دارند. توانایی نام گذاری این مقیاسها برای بسیاری از افراد ضروری به نظر نمی رسد – به ویژه چون برخی از آنها نامهای مشخصی ندارند. با این حال، توانایی شناسایی این مقیاسها می تواند یک مهارت بسیار مفید و کاربردی باشد.
فراتر از مقیاسها، تمام موسیقی شامل الگوهای تکراری است. این الگوها بسته به دیدگاه شما می توانند “ایدیومها” یا “کلیشهها” نامیده شوند. یادگیری این الگوها می تواند کار شما را بسیار آسان تر کند، زیرا می توانید یک ریف کامل را در یک لحظه شناسایی کنید. این یکی از ساده ترین و مفیدترین انواع تمرین شنیداری است که می توانید انجام دهید. اگر هر سبکی از موسیقی که دوست دارید را بررسی کنید، الگوهای رایج تر را شناسایی کنید و سپس آنها را یاد بگیرید که بنوازید یا توالی سازی کنید، قدم بزرگی در جهت تسلط بر آن سبک موسیقی برداشتهاید.
یک مهارت مرتبط دیگر، شناسایی آکوردها است. توانایی تشخیص آکوردهای ماژور و مینور نقطه شروع خوبی است، اما ایده آل این است که شناسایی آکوردهای کاهش یافته، افزایش یافته و سایر انواع آکوردهای پیچیده را به همان اندازه آسان کنید. گرچه این ممکن است کمی دلهره آور به نظر برسد، اما بسیاری از افراد متوجه می شوند که این بخش از فرایند نسبتا ساده است. نکته مهم این است که نیازی نیست وقت خود را صرف یادگیری آکوردهایی کنید که در موسیقی شما کاربرد نخواهند داشت. اگر در حال اجرای سبکهایی مانند راک یا دنس هستید، آکوردهای ماژور و مینور، به همراه چند آکورد هفتم، کاملا کافی خواهند بود. اما اگر به جاز علاقه مندید، ممکن است خود را در دنیای پیچیده تری ببینید که شامل آکوردهای نهها و یازدهمها و سایر تغییرات کروماتیک می شود. اینکه چقدر به این مسیر ادامه دهید، به خودتان بستگی دارد. اگر چه می توانید باقی عمر خود را صرف یادگیری آکوردهای نادر کنید، اما چیزی که واقعا به آن نیاز دارید، یادگیری آکوردهایی است که قبلا به طور شهودی در موسیقی خود با آنها آشنا هستید.
همانطور که در مورد ملودیها و ریفها، توالیهای آکوردها نیز اغلب به کلیشههایی تبدیل می شوند. بسیاری از مردم با ترفندهای سه آکوردی آشنا هستند که در پاپ و راک به طور رایج استفاده می شود. (برای مثال آکوردهای D، G و A در گیتار، چون نواختن آنها راحت است. یا توالی «فیل کالینز»؛ مینور، D، C، D). با کمی دقت بیشتر در گوش دادن، متوجه خواهید شد که برخی توالیها و تغییرات از مینور به ماژور در طول قسمتهای مختلف یک آهنگ تکرار می شوند. با یادگیری شناسایی و شاید نواختن این توالیها، می توانید به طور قابل توجهی توانایی شنوایی و درک موسیقی خود را بهبود ببخشید. این نکته را باید دوباره تاکید کرد: تمرین شنوایی، به اندازه یادگیری شناسایی الگوهای رایج موسیقی که قبلا با آنها آشنا هستید، مهم است،. همان طور که یادگیری شنیدن روابط بین نتهای فردی به تنهایی اهمیت دارد، شناسایی این توالی نیز نقش حیاتی دارد.
می توان موسیقی را به یک ساختمان تشبیه کرد، جایی که نحوه چیدمان آجرها روی هم از فروپاشی سازه جلوگیری می کند، اما چیزی که بیشترین اهمیت را دارد، شکل کلی آن است. اگر بتوانید ساختارهای مختلف را در موسیقی تشخیص دهید، درک جایگاه دقیق نتهای منفرد بسیار آسان تر خواهد شد.
داستانی دربارهی موزارت جوان نقل می شود که می توانست تنها با گوش دادن به یک اجرا، تمام نتهای آن را بازنویسی کند. حفظ هزاران نت حتی برای یک نابغه غیر ممکن است، اما درک چارچوب کلی یک قطعه و استفاده از آن به عنوان نقشهی ذهنی برای بازسازی جزئیات کاملا امکان پذیر است. به ویژه اگر با الگوها و ساختارهایی که آهنگسازان به کار می برند آشنا باشید، می توانید سریع تر و دقیق تر قطعه را تحلیل کنید.
در نهایت،حتی موسیقی کلاسیک نیز از ساختارهای مشخص و الگوهای تکرار شونده پیروی می کند. وقتی این ساختارها را یاد بگیرید، موسیقی به شکلی ناگهانی و شگفت انگیز برایتان قابل درک تر و قابل پیش بینی تر خواهد شد.
در نهایت، در بحث relative pitch، توانایی تجزیه و تحلیل یک تنظیم موسیقایی به اجزای سازنده آن، مانند بیس، وکالها، آکوردها و لید مهارتی است که می توان آن را تقویت کرد. در نگاه اول، این کار ممکن است پیچیده به نظر برسد، اما در واقع تنها گسترشی از مهارتهایی است که قبلا ذکر شد.
اگر بتوانید ساختار کلی موسیقی را درک کنید، معمولا می توانید خطوط جداگانه را حتی در پیچیده ترین تنظیمها تشخیص دهید. گوش آموش دیده قادر است تا لایههای مختلف موسیقی را از هم تفکیک کند،حتی اگر برخی از جزئیات نیاز به حدس زدن داشته باشند. در نهایت، این مهارت نه تنها به درک بهتر موسیقی کمک می کند، بلکه مسیر یادگیری و بازآفرینی آن را نیز هموارتر می سازد.
شاید در این مرحله احساس کنید که حجم اطلاعات زیاد است و یادگیری تمام این مفاهیم دشوار به نظر می رسد. ممکن است این سوال برایتان پیش بیاید که آیا بهتر نیست به جای این همه تحلیل، صرفا استودیوی خانگی خود را روشن کنید و موسیقی را به صورت شهودی بنوازید؟
در حقیقت، این روش کاملا طبیعی و ارزشمند است، و هیچ دلیلی وجود ندارد که از این کار دست بردارید. اما چیزی که تمرین شنیداری و درک ساختار موسیقی به شما اضافه می کند، آزادی بیشتر در خلق موسیقی است. این مهارت نه تنها باعث می شود ایدههای شما ارزان تر و جریان پیدا کنند، بلکه شما را از سردرگمی و آزمون و خطای بی هدف دور می کند.
اگر تصویر کلی موسیقی را درک نکنید، فرآیند آهنگسازی می تواند به مجموعهای از موفقیتها و شکستهای تصادفی تبدیل شود. حتما پیش آمده که دموهایی ساخته باشید که تقریبا تاثیر گذار به نظر می رسند، اما دقیقا متوجه نشوید چه چیزی باعث این حس شده است. اما وقتی یاد بگیرید که چرا برخی آهنگها موفق و ماندگار می شوند، ساخت موسیقی که مردم می خواهند به آن گوش دهند، برایتان ساده تر خواهد شد.
درست است که یادگیری تکنیکها و فرمولها جایگزین الهام واقعی نمی شود، اما قطعا می تواند به موسیقی شما عمق و انسجام بیشتری بدهد، چیزی که بدون شناخت ساختارها شاید هرگز به آن نرسید.
Perfect Pitch
Perfect Pitch را می توان به داشتن یک مرجع درونی مطلق برای نتها تشبیه کرد. درست مانند اینکه رنگها را بدون نیاز به مقایسه تشخیص می دهید، یک فرد دارای Perfect Pitch می تواند نام نت را بلافاصله و بدون نیاز به مقایسه با هیچ مرجع دیگری بشنود. این مهارت اگر چه نادرتر از Relative Pitch است، اما درک دقیق تری از تونالیته و رنگ صوتی را ممکن می سازد.
اگر کسی دارای Perfect Pitch پیشرفته باشد، نه تنها می تواند تشخیص دهد که یک نت خاص چیست، بلکه می تواند بفهمد آیا آن نت دقیقا کوک است یا کمی خارج از کوک. این مهارت مانند داشتن یک کوک کنندهی داخلی است که به شما اجازه می دهد هر صدا را بدون نیاز به ساز یا ابزار خارجی شناسایی و تحلیل کنید.
اما آیا Perfect Pitch برای همه ضروری است؟
اگر چه این توانایی می تواند برای نوازندگان، آهنگسازان و تنظیم کنندگان بسیار مفید باشد، اما نداشتن آن به هیچ وجه مانعی برای موفقیت موسیقایی نیست. بسیاری از موسیقی دانان برجسته تنها به Relative Pitch متکی هستند، زیرا این مهارت انعطاف پذیرتر بوده و در موقعیتهای عملی، مانند اجرای زنده یا تنظیم موسیقی، بیشتر به کار می آید.

Perfect Pitch می تواند در سطحی پیشرفته به شما کمک کند تا با دقت و وضوح بیشتری نتها را شناسایی کنید، اما از سوی دیگر، می تواند به نوعی دریافت مزاحمت از صداها تبدیل شود. یکی از معایب مهم این مهارت این است که احساس دقیق بودن در مورد هر نت، به ویژه در هنگام گوش دادن به موسیقی یا نوازندگی، ممکن است گاهی باعث ایجاد احساس نارضایتی و تنش شود. به عبارت دیگر، ممکن است شما همیشه تغییرات جزئی و ناخواسته در کمال صدا را بشنوید، که این می تواند تجربه شنیداری را از شما بگیرد.
برای مثال، تصور کنید در حال گوش دادن به یک قطعه هستید و همواره در حال تشخیص کوک نشده بودن نتها یا حتی تناقضهای جزئی در آکوردها هستید. این می تواند به نوعی دنیای موسیقی شما را بد کند، زیرا موسیقی را به صورت کامل نمی شنوید و ذهن شما همواره درگیر جزئیات فنی می شود.
این وضعیت حتی بدتر می شود زمانی که خودتان در حال نواختن ساز هستید و آکوردهایی که می نوازید ممکن است با صداهایی که انتظار دارید تضاد داشته باشند. مثلا تصور کنید با پیانو کوک نشده می نوازید، در این صورت عدم تطابق صداها به شدت برایتان آزاردهنده خواهد بود.
در واقع، در برخی مواقع Perfect Pitch می تواند به یک بار ذهنی تبدیل شود و به جاری لذت بردن از تجربه موسیقی، شما را به جزئیات بیش از حد وادار کند.
درواقع مفهوم Perfect Pitch یا شنوایی مطلق بیشتر از آنچه که به نظر می رسد، پیچیده است. اکثر مردم ممکن است حسی ابتدایی از Perfect Pitch داشته باشند، که به صورت ناخودآگاه و بدون تمرین به وجود می آید. به عنوان مثال، اگر شما یک قطعه موسیقی مبتنی بر میدی را در نرم افزار مورد نظر خود پخش کرده و سپس آن را به یک کلید دیگر انتقال دهید، به طور غیر قابل توضیحی متوجه می شوید که احساس کلی قطعه تغییرات کرده است. در حالی که از نظر تئوری هی تفاوتی در روابط تمپو و شنوایی نسبی وجود ندارد، اما عملا بیشتر افراد م یتوانند تفاوتی در حس کلی یا جو موسیقی تشخیص دهند.
این تجربهای که به نظر می رسد به کیفیت، حس، یا رنگ نتها مربوط است، چیزی شبیه به تجربه واقعی Perfect Pitch است. برخی افراد تلاش می کنند تا با گوش دادن مکرر به یک چکش کوک، این صدا را به خاطر بسپارند و سپس آن را به هر چیزی که می شنوند ارجاع دهند. این روش بیشتر شبیه شنوایی نسبی است که به یک فرکانس مطلق مرتبط می شود، نه تجربه واقعی Perfect Pitch.
تجربه واقعی شنوایی مطلق به نظر می رسد که با آنچه که بیشتر افراد تصور می کنند، تفاوت داشته باشد. در این تجربه، فرد می تواند به طور دقیق و بی درنگ هر نت را شناسایی کند، نه به خاطر شباهتهای آن با فرکانسهای خاص، بلکه به دلیل توانایی ذاتی در درک کیفیت صوتی آن نتها.
این دقیقا یکی از جنبههای جالب Perfect Pitch است که با تمرین و دقت بیشتر می توان آن را تقویت کرد. وقتی دو نت مختلف را بر روی ساز خود نواخته و بین آنها جابه جا می شوید، ممکن است متوجه شوید که نه تنها زیر و بمی نتها تغییر می کند، بلکه هر نت ویژگیهای خاص خود را دارد. این ویژگیها می تواند شامل خشن،زنگ دار،بم بودن یا نرم و دلنشین باشد.
با تمرین دقیق و توجه به این تفاوتها، می توانید توانایی خود را برای تشخیص ویژگیهای صوتی نتها تقویت کنید. این تمرین می تواند به شما کمک کند تا درک عمیق تری از صدا و کیفیت نتها پیدا کنید، که در نهایت به شما امکان می دهد که نتهای جداگانه را دقیق تر تشخیص دهید. این فرآیند باعث می شود که شنوایی شما به سمت Perfect Pitch توسعه یابد، جایی که می توانید هر نت را بدون نیاز به مرجع خارجی شناسایی کنید.
درست است که در ابتدای کار، Perfect Pitch ممکن است فقط روی ساز مورد علاقهتان یا سازی که بیشتر با آن آشنا هستید، قابل شناسایی باشد. همچنین، توسعه این توانایی برای سایر سازها نیز نیاز به زمان و تمرین دارد. به علاوه، رسیدن به سطحی از اطمینان در تشخیص نتها ممکن است بین شش ماه تا دو سال زمان ببرد، بسته به میزان و نوع تمرین شما.
با این حال،حتی اگر به درجهای از Perfect Pitch نرسیدید، ارزش تمرین و تجربه این توانایی به شدت بالاست. این به شما این امکان را می دهد که موسیقی را نه فقط به عنوان آکوردها، بلکه به عنوان رابطهای بین نتها و ویژگیهای احساسی هر نت درک کنید. این می تواند تجربه شنیداری شما را عمیق تر و لذت بخش تر کند.
باید گفت که این توانایی یک مهارت ضروری برای موفقیت در موسیقی نیست. بسیاری از موسیقی دانان حرفهای، چه آموزش دیده و چه غیر از آن، بدون داشتن Perfect Pitch نیز به خوبی عمل می کنند. در واقع، Relative Pitch یا شنوایی نسبی، که توانایی تشخیص فواصل و روابط بین نتها است، برای اجرای موسیقی و درک آن به مراتب اهمیت بیشتری دارد.
خطرات بیش از حد فکر کردن
این مقاله را با این نظر شروع می شود که اکثر افراد تا حدی توانایی موسیقیایی دارند، حتی اگر خودشان چنین تصوری نداشته باشند، و این توانایی معمولا با تمرین قابل بهبود است. ممکن است اعتقاد داشته باشید که یا فرد با حس موسیقیایی خوب به دنیا می آید یا خیر، و در این صورت ممکن است به این موضوع اشاره کنید که افرادی هستند که به موسیقی علاقه دارند، اما حتی نمی توانند یک نت را به درستی شناسایی کنند. استدلال این است که این افراد فاقد حس شنوایی دقیق هستند. علاوه بر این، بسیاری از موسیقی دانان با استعداد نیز وجود دارند که فرآیند آموزش گوش برایشان دشوار است. این سوال مطرح می شود که آیا این استدلال تاکید می کند که یا شما استعداد موسیقی دارید یا ندارید و وقت صرف شده برای توسعه آن در نهایت بی فایده است؟

ابتدا به نقطه دوم می پردازیم – خوانندگان و ویولنیستها معمولا نسبت به گیتاریستها و نوازندگان کیبورد آگاهی بیشتری از زیر و بم صدا دارند. کمی تامل نشان می دهد چرا. اگر در حال خواندن هستید، باید حساسیت کافی داشته باشید تا نتها را دقیقا درست اجرا کنید. همین طور در نوازندگی سازهای زهی – عدم وجود فرت روی تخته انگشت گذاری به این معنی است که جایی برای خطا وجود ندارد. گیتارها به دلیل داشتن فرت، تا حدی امکان تشخیص دقیق نتها را فراهم می کنند، مگر اینکه بخواهیم سیمها را خم کنید و تغییراتی در زیر و بمی صدا ایجاد کنید. در مقابل، پیانوهای آکوستیک اصلا قابلیت تغییر تدریجی زیر و بمی نتها را ندارند، بنابراین نوازنده می تواند مطمئن باشد که هر کلید، دقیقا همان نت مورد انتظار را تولید می کند. در مورد نوازندگان سینتی سایزر، کسانی که تمرین پیچ بند (Pitch Bend) می کنند، معمولا گوششان حساس تر می شود، اما بسیاری از نوازندگان کیبورد صرفا دامنه پیچ بند را روی مقدار بالا تنظیم می کنند و بدون توجه به دقت صدا، به اجرای خود ادامه می دهند.
ابتدا به نقطه دوم می پردازیم: خوانندگان و نوازندگان ویولن معمولا نسبت به گیتاریستها و نوازندگان کیبورد آگاهی بیشتری از زیر و بم صدا دارند. این تفاوت به وضوح قابل توجه است و دلایل آن را می توان توضیح داد. وقتی شما در حال خواندن هستید، باید توانایی دقیقی برای اجرا کردن نتها به طور صحیح داشته باشید. در نوازندگی سازهای زهی نیز، عدم وجود فرت روی تخته انگشت گذاری به این معنی است که فضایی برای خطا وجود ندارد. در مقابل، گیتارها به دلیل وجود فرت، تا حدی امکان تشخیص دقیق نتها را فراهم می کنند، مگر اینکه نوازنده بخواهد با خم کردن سیمها تغییراتی در زیر و بم صدا ایجاد کند. پیانوهای آکوستیک نیز به دلیل عدم قابلیت تغییر تدریجی زیر و بمی نتها، این اطمینان را به نوازنده می دهند که هر کلید دقیقا همان نت مور انتظار را تولید می کند. در مورد نوازندگان سینتی سایزر، کسانی که تمرین پیچ بند (Pitch Bend) می کنند، معمولا گوششان حساس تر می شود، اما بسیاری از نوازندگان کیبورد صرفا دامنه پیچ بند را روی مقدار بالا تنظیم می کنند و بدون توجه به دقت صدا، به اجرای خود ادامه می دهند.
به زبان ساده، برخی از نوازندگان به دلیل ویژگیهای ساز خود، انگیزهای برای تقویت مهارت شنوایی خود ندارند. این اما به معنای ناشنوا بودن نسبت به صداها (Tone Deafness) نیست. ناشنوایی موسیقایی تقریبا یک وضعیت پزشکی نادر است. اکثر افراد درکی از زیر و بمی صدا (Pitch) و روابط آن ندارند، هر چند معمولا این توانایی در ابتدا سطحی است و بدون تمرین چندان دقیق عمل نمی کند. در مورد آواز خواندن هم، آموزش افراد برای رها شدن از استرس و خجالت می تواند بسیاری از مشکلات مربوط به زیر و بم صدا را برطرف کند.
چیزی مشابه در مورد تربیت گوش (Ear Training) نیز صدق می کند. تشخیص زیر و بم صدا زمانی بهترین عملکرد را دارد که از طریق ذهن آگاه فلتر نشود. اکثر افراد به طور غریزی درک درستی از موسیقی دارند، اما این توانایی اغلب تحت تاثیر تمایل بیش از حد به تحلیل و درک منطقی آنچه می شنوند قرار می گیرد – که در واقع بر خلاف هدف اصلی تربیت گوش است. آموختن نحوهی خاموش کردن ذهن تحلیلی به این معناست که از پردازش و تجزیه و تحلیل بیش از حد اطلاعات و صداها دست بکشید و اجازه دهید که تنها به احساسات و تجربیات مستقیم از آنچه می شنوید توجه کنید. در واقع، به جای فکر کردن آگاهانه دربارهی اینکه این صداها یا نتها چه هستند، باید اجازه دهید که به طور طبیعی و بی واسطه به آنها واکنش نشان دهید و تجربه کنید.
KBAComplete
KBAComplete یک مجموعه نرم افزاری است که شامل سه برنامه مختلف برای تمرین شنوایی است. این برنامهها شامل تمرین فواصل صوتی، تمرین آکورد/ گام و شناسایی توالی آکوردها می باشند. این برنامهها توسط استاد موسیقی و نویسنده طراحی شده است. از نظر بصری، KBA نسبتا ساده است و هم تمرین فواصل صوتی و هم تمرین chord/scale پایه هستند. اما قابلیت شخصی سازی ندارند، شناسایی توالی آکوردها مفیدترین ویژگی است – شما تعدادی قطعه از موسیقیهای واقعی پیش نویس شده دریافت می کنید و باید تغییرات آکوردها را شناسایی کنید.
Emagic HearMaster (Mac/PC)
این یک روش نسبتا ساده اما موثر و جامع برای یادگیری شناسایی فاصلهها، قطعات موسیقی، آکوردها، مقیاسها و الگوهای ریتم است. دارای یک رابط کاربری ساده است که بسیاری از ویژگیهای مختلف را مخفی می کند. شما می توانید درسهای از پیش برنامه ریزی شده را بارگذاری کنید، یا آن را دقیقا مطابق با نیاز خود تنظیم کنید – بنابراین اگر در تشخیص تفاوت بین سومهای ماژور و مینور مشکل دارید، می توانید فقط روی آنها تمرکز کنید تا زمانی که بتوانید آنها را به طور قابل اطمینان شناسایی کنید. این برنامه می تواند آهنگها را به جای فقط فاصلهها برای شناسایی شما پخش کند و می تواند برخی از مقیاسهای نسبتا خاص مربوط به جاز را به شما آموزش دهد.
اشکال برنامه HearMaster این است که کمی قدیمی است (اخرین به روزرسانی در سال 1997)، کمی ناپایدار است و گاهی کارهای عجیب و غریبی انجام می دهد، مانند از دست دادن تمام جداول آکوردها یا شروع به صحبت کردن به زبان آلمانی. با این حال، به طور کلی ارزش خرید را دارد و احتمالا موثرترین راه برای گذراندن درسهای ساده تر آموزش گوش است.

EarMaster Pro فقط برای ویندوز
EarMaster Pro یک بسته بسیار کارآمد است که همه چیز را از فواصل موسیقی تا توالی آکوردهای پیچیده پوشش می دهد، همه به صورت درسهای مرحلهای از ساده ترین تا تقریبا ناشناخته ترین موارد. از نظر محتوا، این بسته احتمالا جامع ترین بسته موجود است، زیرا تقریبا تمام آنچه را که ممکن است نیاز داشته باشید پوشش می دهد. اما جهت گیری این نرم افزار به طور قطع به سمت موسیقی کلاسیک است نه راک/ پاپ ( برای موسیقی دنس مفید نمی باشد) و این برای افرادی که برای اخذ مدرک یا ورود به دانشگاه در حال تحصیل هستند جذاب تر است، اما برای ترانه سرایان یا کسانی که فقط می خواهند روی Strat یا Nord Lead خود به طور آزادانه بنوازند چندان مفید نیست.
معایب اصلی این نرم افزار، کمبود امکانات شخصی سازی است. دروس تقریبا همان طور که ارائه شدهاند، هستند و اگر آن طور که شما نیاز دارید نباشند، کاری از دستتان بر نمی آید. این موضوع فقط در مراحل ابتدایی اهمیت دارد. زمانی که از آن مرحله عبور می کنید، روش به خوبی کار می کند. عیب دیگر این است که نرم افزار به شدت نتیجه محور است، و ممکن است حس کنید که در حال گذراندن امتحان هستید نه اینکه فقط به خاطر یادگیری این کار را می کنید. در این مورد، ممکن است مفید باشد که بدانید نسخهای کمی گران تر به نام EarMaster School وجود دارد که آمار بهتری، طراحی دروس سفارشی و پشتیبانی شبکه را اضافه می کند.
به طور کلی، اگر با رویکرد نسبتا منظم مشکلی ندارید، این نرم افزار یک ابزار آموزشی موثر است و ارزش خوبی هم دارد.