آکوستیککردن فضا یکی از مؤثرترین روشها برای بهبود صدای اتاق در ضبط، میکس و شنیدار دقیق است. با این حال، تهیه یک برنامه آکوستیکسازی میتواند پیچیده و سخت به نظر برسد و همین موضوع باعث میشود بسیاری از افراد هیچگاه اقدامی در این زمینه انجام ندهند.
سه برنامه ساده برای آکوستیککردن فضا ارائه میشود که بر اساس بودجه قابل انتخاب هستند.
انتخاب استراتژی آکوستیکسازی به نوع کاربری اتاق بستگی دارد. در صورتی که محل قرارگیری بلندگوها و نقطه شنیداری (مانند اتاق میکس) مشخص باشد، میتوان برنامه آکوستیکسازی را بهطور دقیق برای آن شرایط بهینه کرد.
با این حال، اگر تنها محل قرارگیری بلندگوها مشخص باشد اما موقعیت شنیداری در سراسر اتاق تغییر کند (مانند یک سینمای خانگی)، عوامل متغیر بیشتری باید از نظر آکوستیکی مورد توجه قرار گیرند.
در یک اتاق ضبط که سازها و میکروفونها در هر جلسه در موقعیتهای متفاوتی قرار میگیرند، میزان پیشبینیپذیری شرایط آکوستیکی حتی کمتر خواهد بود.
فرض بر این است که هدف، آمادهسازی اتاقی برای میکس، تولید و ضبط صدای موسیقی باشد. با این حال، صرفنظر از نوع اتاقی که آکوستیکسازی میشود، این نکات و نمونهها میتوانند مفید واقع شوند.
مرحله اول _ کنترل بازتابهای اولیه
نخستین مسئلهای که باید در برنامه آکوستیکسازی به آن پرداخته شود، مشکل بازتابهای اولیه صدا است.
هنگامی که صدا از بلندگوها خارج میشود، بخشی از آن مستقیماً به موقعیت شنونده میرسد (صدای مستقیم) و بخشی دیگر پس از برخورد به دیوارها، کف یا سقف و بازتاب از آنها به موقعیت شنونده میرسد (صدای غیرمستقیم).
بازتابهای اولیه، همان صداهای غیرمستقیمی هستند که با کوتاهترین مسیر ممکن از بلندگو به شنونده منتقل میشوند.
در یک اتاق خالی با شکل مستطیلی، شش سطح اصلی وجود دارد: چهار دیوار، سقف و کف. هنگامی که صدا از بلندگو در همه جهات پخش میشود، به هر یک از این سطوح برخورد کرده و پس از بازتاب، به موقعیت شنونده بازمیگردد.
اگر بازتابهای غیرمستقیم و صدای مستقیم بلندگو از نظر زمانی کاملاً همزمان بودند، تنها نتیجه آن افزایش جزئی حجم صدا بود. اما به دلیل متفاوت بودن طول مسیر هر بازتاب، نسخههای متعدد یک سیگنال با تأخیرهای اندک به یکدیگر میرسند و این همپوشانی با تأخیر، منجر به تداخل فاز و پدیدهای موسوم به فیلترینگ شانهای (Comb Filtering) میشود.
برای کنترل بازتابهای اولیه، نیازی به پوشش کامل تمام سطوح اتاق وجود ندارد.
در صورتی که موقعیت شنیداری مشخصی در اتاق تعریف شده باشد، میتوان با حرکت یک آینه روی سطح دیوارها یا سقف، محل دقیق هر بازتاب را شناسایی کرد و سپس در همان نقاط، پنلهای جاذب نصب نمود.
در مرحله نخست این برنامه آکوستیکسازی، تمرکز بر دیوارهای جانبی و سقف است؛ به این صورت که دو عدد Monster Bass Trap در هر طرف دیوار و سه عدد بر روی سقف نصب میشود.
مسیر غیرمستقیمی که صدا از طریق آن به دیوار پشتی رسیده و سپس به موقعیت شنونده بازمیگردد، بهمراتب طولانیتر از مسیرهایی است که صدا از طریق دیوارهای جانبی یا سقف طی میکند.
این موضوع به آن معناست که بازتابهای حاصل از دیوارهای جانبی و سقف، تأخیر زمانی کوتاهتری نسبت به دیوار پشتی خواهند داشت و سطح صدای بازتابشده به صدای مستقیم نزدیکتر خواهد بود؛ در نتیجه، تداخل فازی شدیدتری ایجاد میشود.
ChatGPT said:
دیوار جلویی نیز مسیر بازتاب کوتاهی دارد، اما به دلیل جهتگیری بلندگوها، میزان قابل توجهی از فرکانسهای میانی و بالا به این دیوار نمیرسد. بنابراین، آکوستیکسازی دیوارهای جلو و عقب در مراحل بعدی انجام خواهد شد.
نکته مهم در هر مرحله از برنامه آکوستیکسازی این است که میتوان از پنلهایی با ضخامتهای مختلف استفاده کرد، هرچند نتایج حاصل به ضخامت پنل بستگی دارد.
یکی از اصول کلیدی در این زمینه، قانون یکچهارم طول موج (¼-wavelength principle) است؛ به این معنی که ضخامت پنل باید حداقل معادل ۲۵٪ از طول موج پایینترین فرکانسی باشد که قصد جذب آن را دارید.
این روش ابزاری کاربردی برای ارزیابی اثربخشی پنلها بر اساس ضخامت آنها محسوب میشود.
با مقایسه ضخامت ۷.۳ اینچی Monster Bass Trap با پنل ۲۴۲ به ضخامت ۳.۶ اینچ، مشخص میشود که جذب فرکانسهای پایینتر در باسترپ عمیقتر و گستردهتر است. همچنین، در صورت استفاده از پنلهای نازکتر مانند پنل ۱ اینچی Razor، روند کاهش جذب در فرکانسهای پایینتر همچنان ادامه دارد.
به این معنی است که پنلهای نازک عمدتاً تنها فرکانسهای بالا را جذب میکنند. در موسیقی که انرژی در کل طیف فرکانسی توزیع شده است، این امر میتواند مشکلات موجود در محدوده میانی را تشدید نماید، زیرا فرکانسهای بالا جذب شده و فرکانسهای پایینتر همچنان به صورت بازتاب باقی میمانند.
مرحله دوم – زمان بازتاب (Reverb Time)
کنترل بازتابهای اولیه تأثیر زیادی خواهد داشت، اما همچنان بازتابهای طولانیتر از سطوحی که هنوز آکوستیکسازی نشدهاند، در اتاق باقی خواهند ماند.
این بازتابهای طولانیتر، مسیر بیشتری را طی کرده و با سطوح متعددی در فضا برخورد کردهاند تا به نقطه شنیداری برسند. بنابراین، جذب صدا در سراسر اتاق کمتر برای رفع فیلترینگ شانهای کاربرد دارد و بیشتر به منظور کنترل زمان بازتاب (ریورب) در فضا انجام میشود.
این مسئله بهوضوح در نمودار آبشاری (waterfall graph) دیده میشود که متغیر زمان را نمایش میدهد و مدت زمان فروکش کردن فرکانسهای مختلف را نشان میدهد.
اتاقی با بازتاب کاملاً صفر همواره مناسب یا ضروری نیست. وجود مقدار مناسبی از بازتاب طبیعی در برخی موارد پذیرفته شده و حتی توسط برخی افراد ترجیح داده میشود. در حقیقت، اتاقی که بیش از حد خشک باشد، ممکن است صدایی غیرطبیعی ایجاد کند.
از طرف دیگر، بازتاب بیش از حد در اتاق میتواند باعث برداشت نادرست از میزان بازتاب در میکس شود و همچنین ممکن است باعث ایجاد مشکل پوششدهی (masking) گردد؛ بهگونهای که صداهای آرامتر در میکس، تحت تأثیر دم بازتاب طبیعی اتاق قرار گرفته و به سختی شنیده شوند.
ChatGPT said:
اگر از اتاق خود برای ضبط صدا استفاده میکنید، بازتاب بیش از حد میتواند کیفیت ضبطها را غیرحرفهای کرده و فرآیند میکس را دشوار سازد.
برای رفع این مشکلات، در نیمهی پشتی اتاق از پنلهای ۵.۲۵ اینچی ۲۴۴ استفاده میشود و پنلهای ۲۴۲ نیز روی سقف نصب خواهند شد. همچنین برای شکستن بازتابهای دیوار پشت، از پنلهای ۲۴۲ استفاده خواهد شد.
نکته مهم این است که این پنلها در جذب فرکانسهای پایین به اندازه Monster Bass Trap مؤثر نیستند، اما هزینه کمتری دارند، فضای کمتری اشغال میکنند و در نیمهی پشتی اتاق عمدتاً برای ضبط صدا استفاده خواهند شد که پهنای باند محدودتری نسبت به بلندگوهای کاملرده دارد. در نهایت، انتخاب پنلها بستگی به بودجه و اهداف خاص شما دارد.
مرحله سوم – پاسخ فرکانسهای بم (Bass Response)
اگر در یک استودیو خانگی با اتاقی مستطیلی به میکس میپردازید، احتمالاً با پدیده مودهای اتاق مواجه خواهید شد. بسته به ابعاد و جنس مصالح اتاق، فرکانسهای مشخصی در فضای اتاق تقویت شده و تشدید مییابند.
ChatGPT said:
معمولاً مودهای محوری اتاق که بین دو سطح مقابل هم (دیوار جلو و عقب، دیوارهای جانبی یا کف و سقف) ایجاد میشوند، بیشترین تأثیر را دارند.
برای مثال، دیوار جلویی و پشتی اتاق من به صورت نظری در فرکانسهای ۴۵، ۹۰ و ۱۳۵ هرتز تشدید میکنند. در این فرکانسها، نقاطی با تغییر فشار زیاد و نقاطی با تغییر فشار بسیار کم وجود دارد.
قانون یکچهارم طول موج که پیشتر اشاره شد، مربوط به جذبکنندههای سرعت (Velocity Absorbers) یا جذبکنندههای متخلخل است. تمامی پنلهای مطرح شده تاکنون از این نوع جذبکنندهها بودهاند.
برای جذب فرکانسهای پایین تا ۱۳۵ هرتز با جذبکنندههای سرعت (velocity absorbers)، طبق قانون یکچهارم طول موج، ضخامت پنل باید حدود ۲ فوت باشد. اما برای جذب فرکانس ۴۵ هرتز با جذبکنندههای جاذب هوا، به سرعت با محدودیت فضای کافی برای اجرای موسیقی مواجه خواهیم شد.
فرکانسهای پایینتر که طول موج طولانیتری دارند، نیازمند پنلهای جاذب هوا ضخیمتری هستند تا بتوانند به طور مؤثر حرکت مولکولهای هوا را در حین نوسان با موج صوتی کنترل کنند. این موضوع برای فرکانسهای بسیار پایین عملی نیست، بنابراین معمولاً از ضخیمترین پنلهای موجود استفاده شده و پذیرفته میشود که دستیابی به جذب کامل و بینقص امکانپذیر نیست.
نصب تلههای سقفی (soffit traps) در گوشهها، روشی کارآمد برای افزایش عمق پنل در دو جهت است که فضای مفید اتاق را به حداقل اشغال میکند. پنلهای ۱۰ اینچی Sound Blocks در دیوار پشتی، همراه با فاصله هوایی پشت آنها، جذب مؤثری در فرکانسهای پایین ایجاد میکنند و پنلهای ۶ اینچی Alpha روی دیوار جلو نیز مکمل این جذب هستند.
این رویکرد با هدف جذب فرکانسهای پایینتر، بدون از دست دادن زیاد انرژی فرکانسهای بالا انجام میشود.
بهعنوان جایگزین، میتوان از پنلهای جذب مبتنی بر تغییرات فشار استفاده کرد که بهترین عملکرد را در مناطقی با تغییر فشار زیاد و حرکت هوا (velocity) کم دارند. این پنلها در انواع مختلفی عرضه میشوند که هر کدام برای جذب یک بازه فرکانسی خاص تنظیم شدهاند.
این روش امکان جذب مؤثرتر فرکانسهای پایینتر را فراهم میکند بدون اینکه انرژی فرکانسهای بالا بهطور قابلتوجهی جذب شود، اما به دلیل ماهیت سفارشی آنها، تنظیم و بهکارگیری صحیحشان دشوارتر است.