راهنمای کامل کمپرسور صدا: نقش هر دکمه در کنترل صدا

پردازش دینامیک یکی از تکینیکهای اساسی در میکس است، اما اغلب به درستی درک نمی شود. در این مقاله توضیح می دهیم که چگونه می توانید کمپرسور را مطابق نیازتان تنظیم کنید.
صدا همیشه در حال تغییر است. گاهی این تغییرات در طول زمان محسوساند، مثل زمانی که یک بخش آرام و احساسی به اوجی قدرتمند می رسد. گاهی هم در مقیاسهای کوچک تر رخ می دهند، مانند صدای یک نت پیانو که با شدت آغاز شده و به آرامی محو می شود.
هنگام ضبط یا میکس صدا گاهی می خواهیم پویایی آن را تغییر دهیم. ممکن است بخواهیم بخشهای آرام را تقویت کنیم تا واضح تر شنیده شوند، یا اجرا را یکنواخت تر جلوه دهیم. حتی ممکن است بخواهیم ویژگی داینامیکی نتهای جداگانه را تغییر دهیم، مثلا آنها را کوتاه تر و تیز تر (staccato) یا نرم تر و کشیده تر کنیم.
ساده ترین روش برای تغییر داینامیکها، تنظیم سطح صدا با استفاه از فیدر است. به شنونده این امکان را می دهد که تغییرات بزرگ مقیاس بزرگ در موسیقی را کنترل کند و براساس نیاز، صدا را بلندتر یا آرام تر کند. اما تغییرات داینامیکی کوچک تر یا همان میکرو داینامیکها آن قدر سریع اتفاق می افتند که یک اپراتور انسانی نمی تواند به سرعت به آنها واکنش نشان دهد. اینجاست که کمپرسور وارد می شود: دستگاهی که به طور خودکار به سیگنال ورودی گوش می دهد، تغییرات داینامیک آن را تجزیه و تحلیل می کند و سطح صدا را به طور خودکار تنظیم می کند.
برخی کمپرسورها بسیار سادهاند و کنترلی ندارند، در حالی که برخی دیگر با مجموعهای از دکمهها و پیچهای پیچیده و با نامهای گیج کننده طراحی شدهاند. هدف مقاله این است که این تنظیمات پیچیده را بری شما شفاف کرده تا شما به راحتی و به طور موثر از کمپرسورها استفاده کنید.
“اولین قدم همیشه این است که از خودتان بپرسید چرا می خواهید از کمپرسور استفاده کنید و هدف نهاییتان چیست.”
کمپرسور: اینسرت یا ارسال
کمپرسور شبیه یک فیدر خودکار است که به جای تقویت صدا، آن را تغییر می دهد. این فرآیند بیشتر به صورت تحول ساز است تا افزایشی. به همین دلیل، معمولا کمپرسور به عنوان اینسرت استفاده می شود تا صدا را به طور مستقیم تغییر دهد، نه به عنوان افکت ارسال که جداگانه برای هر کدام استفاده کنیم، یا آنها را به یک کانال واحد ارسال کرده و آن کانال را فشرده کنیم. هر دو روش قابل قبول هستند، اما نتایج و کاربردهای متفاوتی دارند.
دتکتورها
بیشتر کنترلهای اصلی در کمپرسور مدار یا الگوریتمی را تنظیم می کنند که تشخیص می دهد آیا سیگنال ورودی باید کاهش یابد یا بدون تغییر باقی بماند. این قسمت که به آن دتکتورگفته می شود، معمولا یک نسخه مستقل از سیگنال ورودی را در مسیری جداگانه به نام side‑chain دریافت می کند.
یک detector ساده می تواند سطح پیک سیگنال سایدچین را با یک مقدار ثابت مقایسه کند و هرگاه این سطح از مقدار تعیین شده فراتر رفت، کاهش گین را در مسیر صوتی آغاز کند. هر چه این مقدار را پایین تر تنظیم کنیم، احتمال بالاتر رفتن سطح سیگنال در هر لحظه بیشتر می شود و فشرده سازی بیشتری اتفاق می افتد. این مقدار ثابت که سیگنال باید از آن عبور کند تا فشرده سازی فعال شود، به عنوان آستانه شناخته می شود و یکی از پارامترهای اصلی در طراحی کمپرسورها است.
اما اگر هدف شبیه سازی نحوه واکنش گوش انسان به بلندی صدا باشد، این نوع دتکتور نمی تواند به درستی عمل کند. استفاده از سطح پیک به عنوان معیاری برای بلندی صدا این واقعیت را نادیده می گیرد که دوسیگنال با سطح پیک مشابه ممکن است برای گوش انسان به طور کاملا متفاوتی شنیده شوند. این روش هیچ تمایزی بین صداهای ناگهانی و مداوم یا صداهای با فرکانسهای پایین و بالا قائل نمی شود.
برای این کار، یک مدار دتکتور پیشرفته تر سطح سیگنال side‑chain را به صورت میانگین متحرک اندازه گیری می کند. این میانگین که به عنوان مقدار root mean square یا RMS شناخته می شود، اگر چه هنوز نمی تواند به طور کامل جایگزین بلندی صدا از دیدگاه گوش انسان شود، معمولا دقت بیشتری نسبت به سطح پیک دارد. برخی کمپرسورها این امکان را می دهند که بین دتکتور RMS و پیک جابجا شوید، معمولا RMS پاسخی روان تر و طبیعی تری می دهد، در حالی که پیک سریع تر واکنش نشان می دهد و می تواند برای منابع ضربهای یا زمانی که هدف این است که سطح پیک از حد خاصی فراتر نرود، مفیدتر باشد.
یکی دیگر از پارامترهای اصلی، نسبت (ratio) است که به کمپرسور می گوید سیگنالی که از آستانه عبور می کند، باید به چه میزان کاهش یابد. برای مثال، در نسبت 2:1 به ازای هر dB2 که سیگنال سایدچین از آستانه فراتر می رود، سیگنال ورودی dB1 کاهش می یابد. اگر نسبت را به 4:1 تغییر دهیم، برای هر 4 دسیبل که سیگنال از آستانه بالاتر می رود، سیگنال ورودی 3 دسیبل کاهش می یابد. به طور ساده تر، برای اینکه سیگنال خروجی 1 دسیبل از آستانه بیشتر شود، سیگنال ورودی باید 2 دسیبل بیشتر از آستانه برای نسبت 2:1 و 4 دسی بل برای نسبت 4:1 باشد.
Attacking Instincts
چه از دتکتور peak و چه از RMS استفاده کند، کمپرسور اگر همیشه به طور آنی واکنش نشان دهد، کاربرد محدودی دارد. دستگاهی که به محض عبور سیگنال از آستانه فورا سطح آن را کاهش می دهد، قادر به واکنش به تغییرات دینامیکی در مقیاس بزرگتر نخواهد بود. این نوع واکنش ممکن است باعث ایجاد دیستورشن در صداهای فرکانس پایین شود، چون کمپرسور روی هر سیکل سیگنال اعمال می شود و شکل موج را تغییر می دهد. حتی اگر دیستورشن قابل شنیدن نباشد، ممکن است سایر مشکلات و صداهای ناخواسته قابل تشخیص باشد.
به همین دلیل، تقریبا تمام کمپرسورها دو پارامتر اضافی دارند که به عنوان ” ثابت زمانی ” شناخته می شوند. یکی از پارامترها، کنترل حمله (Attack) است که به ما این امکان را می دهد که زمان شروع واکنش کمپرسور را تنظیم کنیم. فرض کنید دتکتور تشخیص داده که باید سطح سیگنال 4 دسیبل کاهش یابد. اگر زمان حمله را روی صفر تنظیم کنیم، این کاهش 4dB فورا اعمال می شود.اما اگر زمان حمله را روی 100 میلی ثانیه بگذاریم، این کاهش سطح به طور تدریجی اتفاق می افتد و بعد از این مدت به مقدار 4 dB خواهد رسید. به طور ساده تر، این تفاوت میان است که فیدر فورا به نقطه -4 دسیبل یا به آرامی و به طور پیوسته به آن نقطه منتقل شود.
ثابت زمانی رهایی (Release) نقش مشابهی در انتهای فرآیند کمپرسور دارد. وقتی رهایی به طور آنی تنظیم شود، کمپرسور بلافاصله پس از اینکه سطح ورودی زیر آستانه می رود، اثر خود را متوقف می کند. اما اگر زمانی رهایی بیشتر باشد، کمپرسور به آرامی و به طور تدریجی کاهش سطح را متوقف کرده و اجازه می دهد تا سیگنال به طور طبیعی بازگشت کند.
هدف
این چهار پارامتر اصلی به طور کلی، انعطاف پذیری زیادی برای تنظیم واکنش کمپرسور فراهم می کنند. با کاهش آستانه (Threshold)، کاهش سطح بیشتر و مکررتر خواهد بود، زیرا سیگنال احتمالا با فاصله بیشتری از آستانه عبور می کند و در نتیجه بیشتر کاهش می یابد. افزایش نسبت (Ratio) به این معناست که سیگنالهای بالاتر از آستانه، بیشتر تحت تاثیر قرار می گیرند و کاهش بیشتری خواهند داشت. همچنین، با افزایش زمانهای رهایی، واکنش کمپرسور نرم تر و تدریجی تر خواهد بود و بیشتر بر تغییرات دینامیکی بلند مدت تمرکز می کند، نه تغییرات سریع و مقیاس کوچک.
یک نکته مهم که باید به آن توجه کرد این است که تشخیص همیشه در حال تغییر است. برای مثال، فرض کنید زمان حمله را روی 100 میلی ثانیه تنظیم کردهایم و نسبت را روی 4:1 قرار دادهایم. یک پیک که 8 دسیبل از آستانه فراتر می رود، به طور نظری باعث کاهش سطح صدا خواهد شد که به طور پیوسته بعد از 100 میلی ثانیه به 6 دسی بل می رسد. اما اگر آن پیک تنها 50 میلی ثانیه طول بکشد، سیگنال قبل از پایان مرحله حمله دوباره زیر آستانه می رود. در این صورت، دتکتور به سرعت نظر خود را تغییر داده و کمپرسور را به مرحله رهایی منتقل می کند، بنابراین کاهش سطح dB6 هرگز اتفاق نخواهد افتاد.
یکی دیگر از عواملی که بر موقعیت هدف متحرک تاثیر می گذارد، ساختار داخلی کمپرسور است: اینکه آیا سیگنال مسیر جانبی که به دتکتور می رود، قبل یا بعد از کاهش سطح سیگنال اصلی گرفته می شود. در کمپرسورهای فیدفوروارد (Feed-forward)، سیگنال مسیر از سیگنال ورودی خام گرفته می شود، در حالی که در کمپرسورهای فیدبک (Feedback)، سیگنال مسیر جانبی از سیگنال پردازش شده به دست می آید. برخی از کمپرسورها این قابلیت را دارند که بین این دو حالت سوئیچ کنند. به طور کلی، کمپرسور فیدفوروارد واکنشی سریع تر و واضح تر دارد، اما کنترل دقیق تری بر سطح سیگنال نمی تواند اعمال کند، در حالی که کمپرسور فیدبک واکنش نرم تر و دقیق تری را ارائه می دهد.
زمان و حرکت
اگر یک کمپرسور چهار پارامتر اصلی داشته باشد که تا کنون توضیح داده شد – که اکثر کمپرسورها این ویژگی را دارند – این کافی است که آن را به ابزاری قابل تنظیم تبدیل کند. قبل از اینکه به سراغ کنترلهای اضافی برویم، بیایید بررسی کنیم چگونه می توان از این پارامترها برای دستیابی به نتایج مختلف استفاده کرد.
در ترک اسنیر یا کیک درام، می توانیم زمان حمله سریع وزمان رهایی متوسط، نسبت بالا و آستانه نسبتا بالا را انتخاب کنیم. در این صورت، تنها ضربات بلند باعث فشرده سازی می شوند و این فرآیند بلافاصله اتفاق می افتد، که برای یکسان سازی قسمتهایی که به طور نامنظم نواخته شدهاند، بسیار مفید است. در مقابل، اگر زمان حمله را افزایش دهیم و آستانه را پایین بیاوریم، فشرده سازی برای تمام ضربات فعال می شود، اما تنها پس از عبور ترنزینت اولیه. این تغییرات باعث می شود صدای درام به طور شفاف تری تغییر کند، حمله هر ضربه واضح تر می شود و sustain آن کاهش پیدا می کند. این روش می تواند زمانی مفید باشد که درام بیش از حد طولانی یا زیادی به صدا درآید.
اکنون بیایید روشهای مختلف واکنش یک کمپرسور را در میکس باس بررسی کنیم. با تنظیم آستانه بسیار بالا، سریع ترین زمان حمله ممکن و بالاترین نسبت ممکن، می توانیم کمپرسور را به نوعی لیمیتر تبدیل کنیم. به این معنا که ما یک سقف را مشخص می کنیم، سطحی که هیچ سیگنالی اجازه ندارد از آن بالاتر برود. هر پیکی که بخواهد از آستانه عبور کند، بلافاصله فشرده سازی فعال می شود و اطمینان می دهد که این سقف هیچ گاه شکسته نخواهد شد.

با تنظیم یک آستانه بسیار پایین، نسبت فشرده سازی کم (مثلا 1.1:1) و زمان بندی متعادل تر، کمپرسور به طور مداوم در حال اعمال تغییرات ظریف روی دینامیک صدا خواهد بود. در این حالت، سیگنال تقریبا همیشه تحت فشرده سازی است و واکنش کمپرسور به تغییرات سطح صدا به صورت پیوسته تنظیم می شود. نتیجه نهایی، کنترل نامحسوس اما موثری است که باعث یکدست شدن و هموارتر شدن میکس می شود.
تفکیک فرکانس در فشرده سازی
از آنجا که سیگنال ورودی به بخش تشخیص کمپرسور مستقیما روی صدای اصلی تاثیر نمی گذارد، می توان آن را پردازش کرد تا کمپرسور به فرکانسهای خاصی حساس تر شود. این قابلیت معمولا برای تنظیم واکنش کمپرسور نسبت به بخشهای مختلف طیف فرکانسی استفاده می شود. یکی از رایج ترین روشها، افزودن یک فیلتر high‑pass در مسیر سایدچین است که باعث می شود کمپرسور کمتر به فرکانسهای پایین واکنش نشان میدهد و از تاثیر بیش از حد بیس بر عملکرد آن جلوگیری کند.
مزیتی که دارد این است که حساسیت کمپرسور به فرکانسهای پایین کاهش می یابد، که در نتیجه، واکنش کمپرسور دقیق تر و هماهنگ تر با آنچه که واقعا می شنویم می شود. گوشهای ما نسبت به فرکانسهای میانه حساسیت بیشتری دارند و گاهی اوقات می خواهیم کمپرسور دینامیکهای میانه را به طور یکنواخت تنظیم کند. اما ممکن است کمپرسور فرکانسهای پایین را به عنوان بخش غالب تشخیص دهد و بیشتر به آن واکنش نشان می دهد. این مشکل به ویژه در متریال پیچیده مانند میکسهای کامل بیشتر به چشم می آید.
فیلترهای high‑pass در بسیاری از کمپرسورها وجود دارند. برخی از کمپرسورها همچنین دارای کنترلهای اضافی برای اکولایزر سایدچین هستند، مانند گزینههای Thrust در برخی از کمپرسورهای .API یکی رایج ترین انواع de‑esserها، کمپرسوری است که در سایدچین خود تقویت زیاد فرکانسهای بالا دارد تا انفجارهای نویز فرکانس بالا که باعث تولید sibilance می شوند را تشدید کرده و فشرده سازی را فعال کند. برخی از کمپرسورهای همچنین نقطهای برای اینسرت دارند که به شما این امکان را می دهد تا اکولایزر دلخواه خود را به آن وصل کنید.
استفاده از ورودی سایدچین در کمپرسورها
اکثر DAWها اجازه نیم دهند که یک پلاگین، پلاگین دیگری را به عنوان اینسرت میزبانی کند، بنابرین شما نمی توانید به طور مستقیم یک اکولایزر نرم افزاری را به ساید چین سک کمپرسور نرم افزاری متصل کنید. با این حال، بسیاری از کمپرسوهای پلاگینی ورودی سایدچین خارجی یا ورودی کلید دارند که به شما این امکان را می دهد تا سیگنال دلخواهی را به سایدچین ارسال کرده و از آن برای فعال سازی فشرده سازی استفاده کنید. اگر می خواهید با اکولایزر سایدچین آزمایش کنید، می توانید منبع را به یک ترک دوم کپی کرده، آن را اکولایزر کنید و به این ورودی هدایت کنید. اما همچنین می توانید از ورودی سایدچین برای مقاصد دیگر استفاده کنید. به ویژه، می توانید یک سیگنال کاملا متفاوت را به ورودی سایدچین ارسال کنید و این اساس تکنیکهای فشرده سازی متعددی است.

این نوع فشرده سازی سایدچین برای ایجاد یک اثر خاص به کار می رود که از زمان شکل گیری سبک French house بخش اصلی در موسیقی الکترونیک بوده است.این تکنیک با قراردادن یک کمپرسور در مسیر مستر باس و ارسال سیگنال ورودی سایدچین از ترک درام کیک انجام می شود. هر بار که ضربهای از درام کیک به صدا در می آید، میکس فشرده می شود و این باعث ایجاد pumping می شود. یکی دیگر از کاربردهای معروف این نوع فشرده سازی، ducking است، جایی که با فشار دادن قسمتهای ساز یا افکتهای ریورب و دیلی به پس زمینه توسط صدای خواننده، آنها دوباره به حالت طبیعی خود در فواصل زمانی بر می گردند.
افزایش حجم با استفاده از فشردهسازی
گاهی اوقات فشرده سازی به عنوان روشی برای بلندتر کردن صدا معرفی می شود که ممکن است ابتدا گیج کننده به نظر برسد. همانطورکه دیدیم، وظیفه اصلی کمپرسور کاهش صدا در مواقعی است که سیگنال بیش از حد بلند می شود. اما در واقع، این دو مفهوم با هم تناقص ندارند. در حقیقت، تنظیمات بیشتر کمپرسورها برای کاهش crest factor سیگنال طراحی شدهاند. یعنی با ژایین آوردن بلندترین قسمتها، تفاوت بین اوج و سطح متوسط سیگنال را کاهش می دهند. حالا، اگر سیگنال فسرده شده را دوباره تقویت کنیم تا به همان سطح اوجی برسی که سیگنال اصلی داشت، سطح متوسط آن افزایش یافته و در نتیجه صدای کلی بلندتر می شود. این قابلیت در تمام کمپرسورها وجود دارد و معمولا از طریق کنترلی به نام ” make-up gain” تنظیم می شود.
نحوه عملکرد فشردهسازی در سطح تعیینشده
در دنیای تکنولوژی موسیقی،اصطلاحات ” hard‑knee” و ” soft‑knee” ممکن است کمی مبهم به نظر برسند، اما آنها به نوع رفتار کمپرسور در هنگام رسیدن سیگنال به سطح مشخص شده اشاره دارند. در کمپرسور با hard‑knee، به محض اینکه سیگنال به آستانه برسد، کمپرسور به طور کامل وارد عمل می شود و فشرده سازی با نسبت کامل آغاز می شود. در مقابل، در کمپرسور با soft‑knee، این فرآیند به طور تدریجی اتفاق می افتد: زمانی که سیگنال به سطح مشخص نزدیک می شود، کمپرسور با نسبت پایین تر شروع به فشرده سازی می کند و هر چه سیگنال بیشتر از آستانه فراتر رود، نسبت فشرده سازی افزایش می یابد. این نوع فشرده سازی نرم تر و ملایم تر است و به طور طبیعی تر عمل می کند.

در بیشتر مواقع، کمپرسور با hard‑knee عملکردی قوی تر و واضح تر دارد و تغییرات آن قابل توجه تر از مدل soft‑knee است، در حالی که فشرده سازی با soft‑knee بیشتر زمانی مفید است که بخواهیم پردازش سیگنال به طور طبیعی و بدون ایجاد تغییرات قابل توجهی در صدا به نظر برسد.
فشردهسازی موازی: ترکیب نسخههای فشرده و غیر فشرده
طراحیهای جدید کمپرسورها معمولا دارای کنترل میکس wet/dry هستند. این امکان به شما اجازه می دهد که از تکنیکی به نام فشرده سازی موازی یا فشرده سازی سبک نیویورک استفاده کنید، که در آن نسخهای از منبع که فشرده سازی زیادی روی آن اعمال شده، با نسخهای که فشرده نشده ترکیب می شود. این کار صدا را به طور پیچیدهای تغییر می دهد و نتایج آن از فشرده سازی ساده کاملا متفاوت است.
با این حال، کنترل ترکیب wet/dry برای اجرای فشرده سازی موازی ضروری نیست. شما می توانید همین اثر را با قرار دادن یک کمپرسور معمولی روی یک کانال کمکی و ارسال سیگنال از کانال منبع غیر فشرده به آن، به دست می آورید. سپس سطوح نسبی فیدرها در کانال منبع و کانال کمکی، تعادل میان سیگنال غیر فشرده و فشرده را تعیین می کند.
فشرده سازی اجباری
مانند دیگر پردازشگرهای معمولی مثل ریورب یا اکولایزر، کمپرسورها گاهی اوقات کنترلهای اضافی متنوعی فراتر از پارامترهای اصلی خود دارند. در برخی مواقع، دکمههایی با نامهای آشنا ولی غیر معمول دیده می شوند. با این حال، بیشتر این گزینهها صرفا جزئیات اضافی هستند. وقتی شما مفاهیم آستانه، نسبت، زمان حمله و رهاسازی را به خوبی درک کنید و بدانید چگونه اینها با هم تعامل دارند، به طور قابل توجهی به توانایی استفاده از فشرده سازی برای دستیابی به نتایج دلخواهتان نزدیک خواهید شد.
پس به کسانی که تازه شروع به کار کردهاند، توصیه می شود که ابتدا بر روی این تنظیمات اصلی تمرکز کنند – اول از خودتان بپرسید که چرا اصلا یه سراغ کمپرسور می روید و چه نتیجهای را می خواهید بدست بیاورید. وقتی به پلاگینها دسترسی نامحدود داریم، خیلی راحت ممکن است فقط برای خود فشرده سازی از آن استفاده کنیم. اما همان طور که در مورد هر پروسه دیگری هم صدق می کند، فشرده سازی تنها یک ابزار است برای رسیدن به هدف. زمانی که بدانید با تنظیمات مختلف به دنبال چه چیزی هستید،انتخاب تنظیمات مناسب خیلی ساده تر خواهد بود.